جدول جو
جدول جو

معنی خال کوب - جستجوی لغت در جدول جو

خال کوب
کسی که شغلش کوبیدن خال بر روی پوست بدن دیگری است
تصویری از خال کوب
تصویر خال کوب
فرهنگ فارسی عمید
خال کوب(بُ دَ / دِ)
آنکه با سوزن بدن انسان را خال میکوبد، کبودی زن، واشم، واشمه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک روب
تصویر خاک روب
آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک می کند، رفتگر
جارو، آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مکنسه برای مثال گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را (حافظ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال کوبی کردن
تصویر خال کوبی کردن
خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کردن، خال زدن، کبودی زدن، وشم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
خال کوبی، خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، کبودی، وشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال کوبی
تصویر خال کوبی
خال کوبی، خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، کبودی، وشم
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نِ / نَ دَ)
خال کوفتن. کبودزنی کردن. وشم. توشیم
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ)
نجار که قاب سقفها سازد و کوبد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوبندۀ راه، که راه را بکوبد، که راه را تسطیح کند، که راه را هموار سازد، جاده کوب، جاده صاف کن، و آن برماشینهای خاص با وزن بسیار سنگین اطلاق میشود که در تسطیح و کوبیدن راهها بکار برند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
لقب حمید بن مسعود بن سعد باشد و بنابگفتۀ مؤلف لباب الالباب: از احرار خطۀ لوهورو در طبع زکی و شعر وی قرین عنصری و رودکی است و در وصف قلم گفته:
حبذا ملک همایون تو کآب چشمش
بی گمان دارد خاصیت آب حیوان
هست اسرار نهان در دل او بسیاری
تا نبری سر پیدا نکند سر نهان
دو زبان باشد نمام و دراین نیست شکی
نیست نمام چه گر هست مر او را دو زبان
گه گهی زار شود گرید چون ابر بهار
از غم آنکه تنی دارد چون برگ خزان
بخورد مشک پس از دیده فروبارد در
مشک خواری بندیدم که بود درباران
نکند هرگز در فضل و هنر یک دعوی
لیک بنماید از فضل و هنر صد برهان،
(لباب الالباب ج 2 ص 411)،
و رجوع شود به حمیدالدین مسعود بن سعد
لغت نامه دهخدا
کنّاس، (دهار) (آنندراج)، آنکه خاک روبد:
خاک روبی است بنده خاقانی
کز قبول تو نامور گردد،
خاقانی،
شاهنشه دو کون محمد که هر صباح
آید بخاک روب درش بر سر آفتاب،
علی خراسانی (از آنندراج)،
،
نخج، گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند، (فرهنگ اسدی)، جاروب، (آنندراج)، آنچه بدان خاک روبند:
گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را،
حافظ،
چون پر و بال سمندر خاک روب آتشم
ننگ می آید ببوی گل هم آغوشی مرا،
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نیم شسته، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
عملی است که بدان بشرۀ آدمی را نگارین کنند بصور گلهاو یا حیوان و یا حروف، و آن بوسیلۀ آجیدن بشره با سوزن و نیل پاشیدن بجای آجده باشد، کبودزنی، وشم
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای کوب
تصویر پای کوب
پاکوب، پای باز رقاص بازیگر پای گر
فرهنگ لغت هوشیار
نابیخته کوب آنکه نخاله گچ وآجرباقی مانده رادرهم کوبد، آلت کوبیدن نخاله کلوخ کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب کوب
تصویر قاب کوب
چوبکوب تاک آرای نجاری که قاب سقفها را سازد و کوبد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه طلا ورقهای طلا (و نقره) سازد، صحافی که جلدهای کتاب ها را تذهیب کند. زینت دهنده خوبی، نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال کوبیدن
تصویر خال کوبیدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
فند کوبی عمل خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالکوب
تصویر خالکوب
آنکه شغلش ایجاد خال در پوست بدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
عمل نقش زنی به وسیله سوزن بر پوست بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پای کوب
تصویر پای کوب
رقاص، کوفته شده، له شده، پاکوب
فرهنگ فارسی معین
چاله ی پر از برگ و شاخه مکان ریختن برگ و شاخه، برگ های انباشته
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بدون درخت البرز، مراتع بی درخت البرز در ارتفاعات
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشته شده، خربزه های نارس روی هم چیده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل کننده ی سرشاخه ها
فرهنگ گویش مازندرانی